لذت متن

ذهنم مانند لباس ژنده ی روی بند در باد سرد, بالا و پایین میرود.

 

  

دوريس لسينگ (برنده ي جايزه نوبل ادبيات 2007) سهم بزرگي در تغيير بينش ما نسبت به جهان داشته است. او غالبا اولين كسي بوده كه در داستانهايش درباره ي موضوعاتي صحبت كرده كه ديگران هنوز به آن توجهي نداشته اند. براي او هيچ چيز بي معنا نيست چون هيچ گاه اين انديشه را نپذيرفته كه جهان بيش از آن پيچيده است كه به بيان در آيد. او آزادانه به درون و بيرون خود سفر مي كند و نامرئي به هرجا وارد مي شود. معمولا ابتدا به شخصيت هاي داستان هايش از بيرون مي نگرد و سپس به درون آنها راه مي يابد تا تخيلات آنها را نشان دهد و توهم آنها را به تدريج از ميان ببرد. عرصه ي كار لسينگ از واقعيت به افسانه، از بررسي هاي روانشناختي به خودشناسي و از عقل و منطق به تخيل جا به جا مي شود. او با دركي اشراقي تحولاتي چون سقوط يك امپراطوري تا سرنوشت زمين پس از جنگ اتمي را به تصوير مي كشد و بدين ترتيب آزادانه در تخيلات خود حركت مي كند. ادامه ی نقد در ادامه ی مطلب آمده است.

پ.ن ۱: نوشتن نقد براي اين كتاب حس و حال عجيبي داشت و اين روزها حس بسيار تازه اي دارم

پ.ن ۲: من كه ديشب نفهميدم شب يلدا چي شد هر كي فهميد خوش به حالش. منگ قرص هاي سرماخوردگي بودم و حتي نتونستم از بيست متري آرمين قلقلي (بچه برادرم) هم رد بشم و بوسش كنم. قربونش برم تازگي ها هم كشف كردم لپ راستش به خودم رفته و خنديدني چال ميندازه


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  چهارشنبه ۱۳۸۹/۱۰/۰۱ساعت 10:38  توسط لیلی   |