لذت متن

ذهنم مانند لباس ژنده ی روی بند در باد سرد, بالا و پایین میرود.



ديشب يه اتفاق بدي افتاد... يه اتفاق تكان دهنده كه هنوز تو شوك موندم و تا صبح خوابم نبرد... واقعا اشكان هم بازي بچگيام در سن 25 سالگي جمجمه اش متلاشي شد و رفت ... اينقدر راحت ظرف يك ربع؟ يعني فردا ميره زير خاك؟ باور نكردنيه

بعدا نوشت: پست رنگ خوشبختي كمند واقعا قشنگترين پستي بود كه امروز خوندم.


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۳/۲۷ساعت 16:48  توسط لیلی   | 

 

ترجمه این بخش از داستان در سومين شماره از ماهنامه نشريه الكترونيكي ادبيات داستاني چوک در آبانماه 1389 منتشر شده است. مجله الکترونیک چوک که به صورت ماهنامه تقدیم می شود، داراي بخش هاي گوناگونی است كه با همكاري جمعي از دوستان و نويسندگان انجمن داستاني چوك با مديريت آقاي مهدي رضايي و سردبيري آقاي مصطفي مرداني انتشار يافته است. همراهان این شماره: ناتاشا اميري، خسرو عباسي خودلان، حميدرضا اكبري شروه، مجيد اسطيري، ليلي مسلمي، نگين كارگر، محمد اكبري، حسام ذكا خسروي، مجيد سيدين خراساني، آرمان شرفي، محمد امين محمدي، مريم اسحاقي.

پ.ن ۱: این بخش از داستان رو من خودم خیلی بیشتر از بقیه بخش های داستان دوست داشتم یعنی یه جورایی نشون دهنده سیستم بوروکراتیکی است که خودم در حوزه ی تدریس گرفتارش بودم. حالا نه دقیقا به این شکل ولی می دونم خیلی هامون این مدل تجربه رو داشتیم وقتی فریاد میزنی و هیچکس صداتو نمی شنوه. فرجام جون من نیای قصه بگی می دونم اینجا الان بهتره

 پ.ن ۲: دلم میخواست پایان نامه ام رو گور به گورش می کردم تموم میشد خلاص

پ.ن ۳: من که نتونستم برم تورنتو کنسرت معین و یحتمل باید بی خیال کنسرت کامران و هومن هم بشم بنابراین اکتفا می کنم به همین تفریحات سالم وطنی و به افتخار خودم و همه خانم گلهای ایرونی امروز میرم سینما فیلم "ملک سلیمان نبی" 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  یکشنبه ۱۳۸۹/۰۸/۱۶ساعت 10:42  توسط لیلی   | 

 

اين هم بخشي از كار ترجمه ام براي دوستاني كه در اين چند وقت از دست پست هاي كامنت بسته ي من به ستوه آمدند. مي دونيد راستش يه مدته بلاگفا زده شدم گاهي وقت ها هم كه واقعا آدم حال و حوصله نداره واسه همين فعلا فاصله گرفتم از آپيدن و چرخيدن در وبلاگ دوستان تا دوباره حس و حالم بياد سر جاش. حالا بفرماييد اين هم يك ترجمه ببينم چي جوري نقدم مي كنيد ديگه.... منتظرم

معرفي كتاب : "يك بخشش" اثر توني موريسون با ترجمه علي قادري انتشارات مرواريد

لینک ترجمه دوستان: قسمتی از نامه ی کافکا به معشوقه اش

 


ادامه مطلب
+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۸۹/۰۷/۱۶ساعت 13:5  توسط لیلی   | 

 

مهربان باش

 هميشه از ما در خواست مي كنند

تا نقطه نظر ديگران را

درك كنيم

مهم نيست هر چقدر هم كه

كهنه

ابلهانه و يا

نفرت انگيز باشد. 

 

پايان

ما به سان گلهاي سرخي هستيم كه زحمت شكفتن به خود نداده ايم

در حاليكه ناگزير به شكفتن هستيم

انگار كه

خورشيد هم از شكيبايي بيزار گشته است.

 

 برگردان: ليلی مسلمي


پی نوشت: دوستان عزیز از آنجایی که تجربه نشان داده همیشه بعد از ترجمه های من از اشعار بوکوفسکی و یا هر شاعر دیگری موجی از کامنت های خصوصی به من ارسال میشه. لطفا اگر انتقاد و یا تحسینی هم وجود داره عمومی نظر بگذارید. با سپاس.  لیلی

  

+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۱/۲۶ساعت 17:45  توسط لیلی   | 

 

 این شعرها ترجمه ی خودم از اشعار چارلز بوکوفسکی است که برای سایت ادبی کافه داستان ارسال کرده ام و از این به بعد ترجمه هام را در آنجا منتشر خواهم کرد. ببینید چقدر دردناک حرف میزنه و شعر میگه  من که شدیدا با همه ی نوشته هاش و اشعارش همزادپنداری دارم . وقتی اشعارش را می خوانم احساس می کنم این خود من هستم که دارم اینا رو میگم. این فقط سه تا از  شعرهای بو کوفسکی هستش.  البته شاید با ترجمه نتونسته باشم به فارسی این حس دردناک شاعر را کاملا دقیق منتقل کرده باشم اما تمام سعی ام را کرده ام که دقیق باشم در ترجمه ی این شعرها که خیلی دوستشون دارم. لطفا به لینک زیر مراجعه کنید و حتما مرا از نظرات خود در باب ترجمه و یا احساس خود بهره مند سازید. 

http://cafedastan.net/post-403.aspx

 


پی نوشت: اگر با آراء ژاک دریدا آشنایی کافی دارید شعر تراوشات ذهنی بسیار به فلسفه ی دریدا و متافیزیک حضور ربط دارد آنجا که بوکوفسکی می گوید: تو اين رو در صفحات پيش رويت نمی‌خونی صفحات تو رو می‌خونند.

 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۸۹/۰۱/۰۳ساعت 20:21  توسط لیلی   |