لذت متن

ذهنم مانند لباس ژنده ی روی بند در باد سرد, بالا و پایین میرود.


تاس رو بنداز

اگه مي خواي امتحان كني،

برو تا ته خط.

اگر نه همون بهتر كه شروع نكني.

 

اگر مي خواهي امتحان كني،

 بروتا ته خط.

شايد قيمتش از دست دادن

دوست دخترهات، زن هات، فك وفاميلت، شغلت

يا شايد عقلت باشه.

 

تا ته خط برو.

شايد قيمتش سه چهار روز گرسنگي باشه.

شايد هم يخ زدن رو نيمكت پارك.

شايد قيمتش زندان رفتن باشه،

ريشخند،

تحقير

يا گوشه گيري .

انزوا جايزه اته ،

و بقيه اش امتحان صبر و بردباريت،

 امتحان مصمم بودنت .

تو پيش مي روي

عليرغم طرد شدن ها

و بدترين بلاها

و مي بيني كه بهتر از هر چيز ديگري است

كه رويايش را در سر مي پروراندي.

 

اگر قرار است امتحان كني،

بروتا ته خط.

هيچ حس ديگه اي به پايش نمي رسه.

با خدايان تنها خواهي بود

و شبهايت را

شعله هاي آتش

روشن خواهند كرد.

 

برو، ادامه بده، برو

تا ته خط.

تا ته خط.

 

به پشت زندگي سوار شو،

و تا مرزهاي قطعي شادي بتاز،

اين تنها مبارزه با ارزشي است

كه وجود دارد.



+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۳/۲۷ساعت 16:48  توسط لیلی   |