حوصله ندارم براي اين كتاب نقد بنويسم همون خوندنش زد كلي داغونم كرد بسه... يادمه من و دوست دوره ي ارشدم الميرا و استاد تكاپويي يه زمان هايي واسه شخصيت سيمور گلس مي مرديم و اونقدر داغون اين شخصيت بوديم كه تا يه ساعت بعد كلاس سرپا مي ايستاديم و فقط قربون صدقه ي شخصيت سيمور داستان هاي سلينجر مي رفتيم. يه جورايي دلم واسه اون روزها تنگ شد. واسه روزهايي كه من براي دونه دونه ي شخصيت كتابهايي كه مي خوندم ميمردم و همه پشت سرم زير زيركي مي گفتن : اين ليلاعجب ديوونه ايه ها... دوست داشتم ... دقيقا اين نوع ديوونگي رو هنوزم كه هنوزه دوست دارم ... يه درخواست: لطفا بلافاصله بعد از خوندن كتاب بدو بدو نريد فيلم پري رو ببينيد و مقايسه كنيد چون واقعا نيكي كريمي شخصيتي به شدت متفاوت از فرني در اين كتابه اما من نمي فهمم چرا منتقدان سينما همچنان اصرار دارند اون بازي لوس و بي نمك تيتيش ماماني نيكي كريمي رو با شخصيت جسوري همچون فرني مقايسه كنن؟؟؟!!!! فقط دوست داشتم بخش هاي خوب كتاب رو واسه دل خودم در وبلاگم هم داشته باشم.
پ.ن 1: من اين كتاب رو با ترجمه اميد نيك فرجام خواندم و يه ايراد ترجمه اي داشت كه لازم مي دونم بهش اشاره كنم. در انگليسي اصطلاح Achille's heel به معناي نقطه ضعف مي باشد (چون شخصيت آشيل داستانهاي هومر تنها از نقطه ي پاشنه پا ضربه پذير بود) اما مترجم اين اصطلاح را اشتباها لغت به لغت ترجمه كرده: فراموش نكن اين پاشنه ي آشيل منه . (ص 68)
پ.ن 2: اهنگ وبلاگم يه آهنگ يونانيه به نام "پرنسس" كه بعدها موقع سرچ متن Greeklish فهميدم يكي از شعرهاي كنستانتين كوافي است. وقتي اين نكته رو به هريس گفتم متحير پرسيد: مگه كوافي رومي شناسي؟ گفتم: اي بابا من ازش شعر ترجمه كردما... خنديده ميگه: اي بابا يعني چي؟ گفتم : اصلا از من انتظار نداشته باش معادل انگليسي اي بابا رو پيدا كنم بهت بگم. يه مدت مد كرده بود وقتي رئيسمون اقاي قاسمي رو صدا مي كردم اداي منو در مياورد حالا تا حرف مي زنم ميگه: اي بابا... 
پ.ن 3: پنج شنبه اي رئيسمون از اروميه زنگ زد يه نرخ وارداتي رو با من چك كنه ... ميگه: خانم مسلمي چقدر امروز خوش اخلاق شدي لبخندت رو از پاي تلفن مي تونم تصور كنم٬ روزهاي ديگه همش با حالت عصبي با من صحبت مي كردي... لبخند نمي زدما ولي اينو كه گفت پاي تلفن يهولبخند زدم. حس مي كنم همين كه متوجه شد قبلا عصبي بودم و الان نيستم فعلا تا اينجا بسه. خوبه حداقل متوجه اين نكته شده... والله داشتم مي تركيدما.
پ.ن 4: اينم به ياد 7 سال پيش كه برام مي خوندي... ديگه شيطوني بسه! آره ديگه شيطوني بسه! آخه ديگه شيطوني بسه... ديشب يه آلبوم از آهنگهاي قديمي شاد دستم رسيد يه راست رفتم سراغ آهنگهاي شهره و فقط لبخند مي زدم و به آهنگاي جينگيلي مستونش گوش مي دادم. يادش بخير 7 سال پيش من 22 ساله بودمااااا ... چه زود 4 سال ازاون 15 فروردين لعنتي گذشت كه هنوز حس مي كنم همين ديروز بود. 
پ.ن 5: از بچگي يادم مياد كه سالهاي ساله حتي بعد از فوت عمويم هنوز مثل قديما اصرار داريم همچنان بريم خونه ي همين خاله ام و بساط غذاهاي تركي رو برپا كنيم وسبزه گره بزنيم ومن باقالي پلو بخورم و فشارم بيفته (آخه من به باقالي حساسيت دارم) و هرسال پسرخاله هام بساط آب قند راه ميندازن تا منو فيلم كنن و بهم بخندن. موقع خداحافظي چند تا عكس از 13 بدر امسال انداختم تا توي وبلاگم آپلود كنم: عكس 1 – عكس 2 – عكس 3 ( من و خواهرم)
ادامه مطلب