برای مطالعه این داستان به لینک سایت چوک بروید .
پ.ن ۱: وقتی از کار دست می کشم و دلم میخواد به عشق تو یه سیب ترش گاز بزم... می دونم فقط دوست دارم اون لحظه از کار دست بکشم. امروز صبح که چشممو باز کردم دلم یهویی خیلی گرفت ![]()
پ.ن ۲: دارم کتاب "رز گمشده " یا کاییپ گل اثر سردار ازکان رو می خونم. کتاب جالبیه !
پ.ن ۳: داشتم تقویم رو نگاه می کردم... ۱۰ روز دیگه اولین سالگرد تولد کار من در شرکت حمل و کشتیرانی است. یک سال گذشت و خدا رو شکر که با وجود تمام سختی ها و اعصاب خردی های کارم هنوز میگم کارم رو دوست دارم و هزار بار خدا رو شکر ![]()
+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۱/۰۵/۲۱ساعت 11:18  توسط لیلی
|